۱۳۹۰ فروردین ۲۵, پنجشنبه

هیپنوتیزم و رسانه ها

چگونه مغز ما هک میشود؟

آیا رسانه ها ما را هیپنوتیزم میکنند؟

آیا میتوان افراد را از راه دور هیپنوتیزم کرد ؟

آیا رسانه ها میتوانند ابزار ی برای بازجویی باشند؟

آیا سینما میتواند ابزاری برای جنگ بین کشورها شود؟

آیا یک رسانه میتواند مخفیانه موجب تفتیش عقائد شود؟

آیا رسانه ها میتوانند ضمیرناخوداگاه ما را برنامه ریزی میکنند؟

آیا میتوان با ارسال امواج نامحسوس فرد را دچار سکته قلبی کرد؟

آیا رسانه ها میتوانند بدون اینکه ما متوجه شویم وارد ذهن ما شوند ؟

آیا رسانه ها میتوانند ما را به کاری ترقیب کنند که اصلا به آن تمایل نداریم؟

آیا میتوانیم مانع از نفوذ غیر مجاز رسانه ها به لایه های مخفی ذهن خود شویم؟

آیا یک فرکانس تلوزیونی میتواند حامل امواجی فوق سری باشد که بر ذهن ما اثر کند؟

آیا با یک موزیک معمولی میتوان ذهن کسی را برای اقدام به خود کشی برنامه ریزی کرد ؟

با خواندن این سوالات حتما متوجه شدید که قصد دارم به بعضی از روشهای هیپنوتیزم شدن مخاطبین رسانه ها و هک ذهن آنها بپردازم روشهایی که حتی باورش برای مخاطب سخت است.در واقع قصدداریم روشهای مخفی نفوذ رسانه ها بر ذهن انسان را بشناسیم.

روش نفوذ رسانه ها در ذهن انسان

رسانه ها به طرق بسیار متنوعی در ذهن انسان نفوذ میکنند و امروز با یکی از روشهای نفوذ به نام ( نفوذ از طریق ادراکات زیر آستانه ای) آشنا میشویم که از طریق آن یک رسانه میتواند با ظرافت تمام ذهن مخاطب را طبق خواسته خود برنامه ریزی کند.

برای شناخت این شکل نفوذ لازم است ابتدا منافذ ذهن انسان را بشناسیم. آیا میدانید منافذ ذهن ما چه هستند؟

منافذ ذهن انسان همان گیرنده های احساسی ما هستند که نقش درگاه دریافت اطلاعات از جهان خارج و انتقال آن به جهان درون ما را ایفاء میکنند. چشمها و گوشهای ما دو درگاه اصلی برای دریافت محرکهای احساسی ما هستند و صدا و نور دو محرک اصلی گیرنده های حسی ما هستند که رسانه ها از طریق این دو محرک بر ذهن ما اثر میگذارند و لازم است با این محرکها کمی بیشتر آشنا شویم.

ابتدا به سراغ صدا میرویم تا شناخت بهتری از آن بدست آوریم

صداچیست؟

امواج صوتی : نوعی امواج مکانیکی هستند که در اثر ارتعاش اجسام کشسان تولید و در اشکال گوناگون ماده منتشر می‌شوند. احساس شنیدن صوت بوسیله گوش نتیجه برخورد ارتعاشات با پرده گوش ماست و
صوتهایی که بسامد آنها بین 20 تا 20000 هرتز باشد میتوانند پرده گوش ما را تحریک نمایند که نتیجه آن این است که صدای مربوطه احساس میشود.

حساسیت گوش انسان

حساسیت گوش مربوط به فرکانس صوت هستند. بنابراین اصواتی که شدتشان یکسان ولی فرکانسشان مختلف است معمولا با بلندی متفاوت احساس می‌شوند . آهسته‌ترین صدایی را که انسان می‌تواند بشنود آستانه شنوایی می‌نامند و بلندترین صدا (ماکزیمم شدت) که انسان می‌تواند بشنود بدون این که گوش او به درد درآید آستانه دردناکی می‌نامند.

بخشی از صداها که موضوع بحث ماست اصواتی هستند که نزدیک به آستانه شنوایی ما قرار دارند و نکته اصلی که هک ذهن انسان را میسر میسازد این است که آستانه احساس شنوایی بر آستانه ادراک آگاهانه آن منطبق نیست یعنی ضعیفترین صدایی که

حس میکنیم میشنویم ضعیفترین صدایی نیست که واقعا گوشهای ما میشنوند.

بر اساس آزمایشهای انجام شده برای تعیین آستانه شنوایی بجای یک خط مرزی دو خط مرزی مفروض است.

یکی حدی که بر مبنای تحرک اعصاب مغز شنونده به ثبت رسیده و دیگری حدی که بر مبنای ادراک شنیدن توسط شنونده مورد تائید قرار گرفته است.

در واقع خط مرزی اولی را آستانه احساس و خط مرزی دوم را آستانه آگاهی از احساس مینامند و در میان این دو حد مرزی محدوده ای وجود دارد که در آن ادراکات زیر آستانه ای صورت میگیرد اما ادراکات زیر آستانه ای چه مفهومی دارند؟

مفهوم ادراک زیر آستانه ای مفهومی بحث برانگیز و قابل تامل است چون روشن میکند که برخی افکار، احساسات و اعمال انسان متأثر از محرکهایی است که بدون هیچ نوع آگاهی ادراک می شوند.

به زبان عامیانه :

اصواتی هستند که ما آنها را میشنویم و بر ما تاثیر میگذارند بدون آنکه خودمان آگاه شویم

و اگر مقاله قبل ( هیپنوتیزم و ارتباطات ) را مطالعه کرده باشید متوجه میشوید که این اصوات بر ناخوداگاه انسان اثر میکنند و بدون گذر از فیلتر ذهن بر روان ما اثر میگذارند.

در واقع این اطلاعات مانند کالاهای قاچاق بدون گذر از گمرک ذهن وارد روان ما میشوند و طبیعتا هیچ نظارتی بر آنها وجود ندارد و میتوانند کاملا مخرب باشند.

کشف این موضوع به مطالعات اولیه روانشناختی در اواخر دهه 1800 و اوایل دهه 1900 برمیگردد در این آزمایش اصواتی با شدت کم پخش میشد و از آزمون شوندگان این سوال پرسیده میشد که آیا صدایی را میشنوند یا خیر؟

و به عنوان مثال‌ محرکهای شنیداری از قبیل نام حروف آنقدر آرام نجوا می شد که ناظران ادعا می کردند قادر به شنیدن هیچ صدایی نیستد. برای آزمایش اینکه آیا این محرکهای دیداری یا شنیداری، علی رقم اظهارات، ممکن است ادراک شده باشند، از ناظران خواسته شد تا در مورد محرک حدس بزنند.برای مثال اگر نیمی از محرکها حروف و نیمی اعداد بودند، از ناظران خواسته می شد تا حدس بزنند که یک حرف ارائه شده یا یک عدد، نتایج بدست آمده از این مطالعات اولیه، این بود که حدس ناظران در مورد محرک، درست تر از آن چیزی بود که بر پایه حدس و گمان تصادفی، انتظار می رفت. به بیان دیگر، علی رقم اینکه اظهارات ناظران نشان می داد که آنها از ادراک محرک آگاه نبودند، حدسهای آنها نشان می داد که آنها در حقیقت اطلاعات کافی برای زدن حدسهای صحیح در مورد محرک دریافت کرده بودند. در طول سالها، صدها مطالعه انجام شد که از قالب یکسانی پیروی می کردند. در مجموع این مطالعات نشان می دهند که حتی زمانی که ناظران هیچ ادراک آگاهانه ای را تجربه نمی کنند، اطلاعات قابل توجهی دارای توانایی شکل دهی به تصمیمات و هدایت فعالیتها، دریافت شده است.

اگر این موضوع را کاملا متوجه شده باشید در واقع فوت و فن یک شعبده بازی ساده راکه توسط برخی رسانه ها اجراء میشود کشف کردید. بگذارید با ارائه یک مثال ذهن شما را کمی باز تر کنم تا متوجه شوید چگونه رسانه ها میتوانند خواسته های خودرا بر ما تحمیل کنند.

در زمان جنگ آمریکا و ویتنام پلیس ویتنام متوجه موج گسترده خودکشی در بین جوانان آن کشور شد و بدین منظور از متخصصین جامعه شناسی و روانشناسی کمک خواسته شد تا علت این خودکشیها را کشف کنند

در تحقیقات معلوم شد وجه مشترک زیادی بین این مرگها وجود ندارد غیر از موارد کم اهمیتی مانند نوارهای موسیقی که وجود آن در وسایل جوانان امری طبیعی است اما نکته مشکوک نوار کاستی بود که همه این جوانان قبل از مرگ به آن بارها گوش داده بودند.

ظاهر نوار مشکلی نداشت و تمام اشعار و آهنگها همان اشعار سنتی وآهنگهای مرسوم کشور ویتنام بود ولی آزمایشگاه نتیجه عجیب و غیر قابل باوری در این نوار کشف کرده بود.

این نوار حاوی صدایی بود که جوانان را به خودکشی تلقین میکرد اما فرکانس این صدا زیرآستانه ای بود لذا در حالیکه تلقینات مذکور بر ذهن شنونده اثر میکرد لیکن شنونده متوجه این صدا نمیشد حاصل تحقیقات این بود که تلقینات زیر آستانه ای میتواند فرد افسرده را تا حد مرگ پیش ببرد .



این تکنولوژی کشور شوروی سابق را در بازجوییها از ایجاد فشارهای جسمی و روانی ( که طبق قانون سوم پائولوف یعنی "ضد عادت" منجر به تغییر عقیده مخالفان میشود) بی نیاز نکرد.

اما این قابلیت وجود دارد که ذهن شخصی را که در جامعه ای محدود مانند کره شمالی زندگی میکند در طی مدت چند ماه بدون ایجاد فشار روانی و حتی با وجود تمام امکانات رفاهی بگونه ای تحت تاثیر قرار داد که با زبان خود تمام عقائد قبلی خود را انکار نموده و ضد آنها را تائید کند.

برای انجام این تردستی بزرگ نیازی به هزینه و امکانات خاصی هم نیست تنها یک بلندگوی ساده نیاز است که در گوشه ای از منزل فرد مورد نظر مخفی نموده و این بلندگو دائم با صدای زیر آستانه ای جملات لازم را به وی تلقین کند و زیبایی کار در این است که فرد نه تنها متوجه این تلقینات نمیشود بلکه با ویرایش ذهنی که خواب شبانه بر آموخته های فرد صورت میدهد صبح هنگام با خود می اندیشد که خودش تغییر عقیده داده و باورهای جدیدش نتیجه تفکرات خود اوست و مسولیت گفته های خود را براحتی به گردن میگیرد.

مثالی که بیان شد استفاده ابزاری از ادراکات زیر آستانه ای در مورد حس شنوایی بود حال به مثالی در مورد ادراکات زیر آستانه ای حس بینایی توجه کنید:

وقتی در خیابان هستید به اتومبیلهایی که از دور به شما نزدیک میشوند نگاه کنید و سعی کنید پلاکشان را بخوانید .طبیعتا وقتی اتومبیلی در فاصله 1000متری شماست و از دور به شما نزدیک میشود اعداد پلاکش قابل خواندن نیست ولی وقتی نزدیک شما میشود و به فاصله 10 متری شما میرسد میتوانید پلاک آنرا بخوانید در حد فاصل 1000 متر تا 10 متر موقعیتی وجود دارد که اعداد پلاک خودرو قابل تشخیص است اما هنوز قابل خواندن نیست یعنی شما اعداد را بصورت مبهم می بینید.

اما آزمایشها نشان میدهد در این هنگام اعداد پلاک خودرو به ادراک زیر آستانه ای میرسند و با اینکه شما نمی توانید آنها را بصورت خوداگاه تشخیص دهید اما ناخوداگاه شما به درکی از آنها میرسد که در تصمیم گیری های شما موثر باشد. بگذارید باز هم یکی از سوء استفاده ها از این موضوع اشاره کنیم.

داستان فیلم سینمایی "نیروی دلتا" که یک فیلم اکشن هالیوودی است مربوط به مبارزه یک گروه از چریکهایی آمریکایی است که در جنگ با رزمندگان حزب الله لبنان هستند.

در این فیلم نیز بنا به طبیعت فیلمهای اکشن در بسیاری از صحنه ها مشاهده میشود که چریکهای آمریکایی در هنگام تعقیب و گریز اقدام به تیر اندازی می کنند و دشمن خود را با گلوله به رگبار میبندند و البته بسیاری از تیر هایشان به خطا میرود و چون ذهن بیننده به پیگیری خط داستان معطوف است مسیر تیرهای به خطا رفته را تعقیب نمیکند. در حالیکه ویروس ذهنی کارگردانان فیلم از همینجا به ذهن مخاطبان فیلم منتقل میشود.

چون اگر به این تیرهای خطا رفته دقت کنید متوجه خواهید شد اکثر این تیرها به بیلورد یا تابلوهای عکسی برخورد میکند که یک تصویر را نشان میدهد و این تصویر همواره در فاصله ای قرار دارد که مبهم دیده میشود.

شاید در نگاه شما و بینندگان فیلم این مساله اتفاقی و بی اهمیت جلوه کند ولی وقتی در کل فیلم تعداد این اتفاق بی اهمیت را بشمارید به عدد با اهمیتی برمیخورید که نشان میدهد این اتفاق نمیتواند در فیلمی با این کیفیت تصادفی باشد مخصوصا اینکه اگر این تصویر مبهم شفاف شود در می یابید تصویر مذکور دشمنی سازندگان آنرا با نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران هویدا میکند.

اگر کمی تحقیق کنید شاید به نقش مهم و استراتژیک هالیوود در فروپاشی شوروی پی ببرید و حتی شاید به این نتیجه برسید که برای آنکه کشوری بتواند تنها ابرقدرت جهان باشد کافی است فیلمهای سینمایی اش را تمام مردم جهان تماشا کنند.

ذکر این دو مثال میتواند تا حدودی آگاهی شما را نسبت به "ادراکات زیر آستانه" ای بالاتر برده و اهمیت این موضوع را در عرصه جهانی به شما نشان دهد. درک این موضوع همچنین در مبحث فهم "ادراکات فراحسی" نظیر تله پاتی و غیب گویی هم موثر است اما مطالعه و تحقیقات در این خصوص خیلی هم سهل الوصل نیست اجازه بدهید به نوع دیگری از ادراکات زیر آستانه ای به همراه بعضی از حواشی آن نیز اشاره کنیم تا بیشتر در جریان امر قرار بگیرید.

برای آشنایی با یک نوع دیگر "ادراکات زیر آستانه" ای هم لازم است ابتدا با مفهوم فرکانس چشم آشنا شوید

فرکانس چشم چیست؟

موجودات زنده بینا با چشمان خود جهان هستی را نظاره میکنند اما آنچه میبینند متفاوتند چون هر چشمی دارای فرکانسی است که نشان میدهد چند تصویر را در یک ثانیه می تواند دریافت کرده و درک کند.

مثلا یک عقاب با فرکانس چشم 20000 جهان را می بیند و به همین خاطر می تواند براحتی از بین پره های یک پنکه سقفی روشن گذر کند چون سرعت حرکت پره های یک پنکه در نظر او آرام جلوه میکند اما ما جرات اینکه دست خود را در لابلای پره های آن پنکه کنیم نداریم چون پره ها به چشم ما پیوسته ظاهر میشوند. این فرکانس در مورد چشم انسان 24 تصویر است، یعنی زمانی که 24 تصویر در یک ثانیه از مقابل دیدگان ما عبور کند ما توانایی تفکیک عکسها را از هم نخواهیم داشت و آنها را پیوسته می بینیم این مبنای اختراع سینما است. اگر فرکانس تصاویر کمتر از این تعداد باشد منظره، بریده بریده و غیر پیوسته بنظر می آید و با افزایش سرعت تصاویر، منظره به طرز غیر عادی دارای حرکات سریع و نامفهوم میشود.

حال براحتی درک میکنید که وقتی ما به تماشای برنامه تلوزیون نشسته ایم در حال تماشای آلبومی از عکسهایی فوق العاده به هم شبیه هستیم که با سرعت یک بیست و چهارم از جلوی چشمان ما حرکت میکنند.

اما چون سرعت عبور هر عکس از جلوی چشم ما زمان بسیار کوتاهی است چشم متوجه درک هر عکس مجزا نمیشود و تصویر بصورت متحرک ( فیلم ) درک میشود.

حال اگر در بین فریمهای فیلم که مانند آلبومی از "عکسهای همسان" است عکس متفاوتی را جاسازی کنیم درک این تصویر در سرعت تورق سریع آلبوم به سطح آگاهی بیننده نخواهد رسید اما به درک زیر آستانه ای چطور ؟

حدود ادراک زیر آستانه ای در خصوص فرکانس نور دقیقا مشخص نیست چون در طول سالهای گذشته، برخی حتی ادعاهای شگفت آوری درباره قدرت ادراک زیر آستانه ای،مطرح شده است، یکی از شناخته شده ترین ادعاها در سال 1957 توسط جیمز ویکری یک فروشنده تحقق یافت. او ادعا کرد که در طول یک دوره شش هفته ای به 45699 مشتری در یک سینما در فورتلی نیوجرسی در طول تماشای فیلم " پیک نیک " دو پیام تبلیغاتی نشان داده شده بود :

«پاپکورن بخورید» و «کوکاکولا بنوشید» به عقیده ویکری هر 5 ثانیه یکبار به مدت 1000/3 ثانیه ظاهر می شد. مدت پیام آنقدر کوتاه بود که آنها هرگز آگاهانه آنرا دریافت نمی کردند با وجود اینکه مشتریان از ادراک پیام آگاه نبودند، ویکری ادعا کرد که در طول این دوره 6 هفته ای فروش پاپکرن، 7/57% و فروش کوکاکولا، 1/18% افزایش یافت. ادعاهای ویکری، غالباً به عنوان دلایل منتشر شده، پذیرفته شده اند، به هر حال ویکری هرگز یک شرح تفصیلی از مطالعاتش منتشر نساخت و هرگز هیچ مدرک مستقلی برای حمایت از ادعاهایش وجود نداشت. به علاوه در یک مصاحبه با Advevtising Ag در سال 1962،‌ ویکری بیان کرد که مطالعه اصلی،‌ ساختگی بوده ارزش شواهد نشان داد که واقعاً ساختگی بوده.

با رد ادعای ویکری گروهی مجاب شدند که تحریکات زیر آستانه ای فقط میتوانند به عنوان محرکهای مکمل استفاده شود و عطش یک انسان تشنه را بیشتر کند (چون تصمیم گیری در ذهن هوشیار ما رخ میدهد ) هرگز نمیتواند موجب اتخاذ تصمیمی برخلاف میل باطنی فرد شود و مثلا در مورد جوانان ویتنام اگر افسردگی یعنی زمینه خودکشی وجود نداشته باشد نوار ساخته شده هم نمیتواند موجب خودکشی آنها شود.

اما عده ای هم بر این باورند که این رد ادعا توسط جیمز ویکری و امثال او تحت کنترل دولتها برای ادامه مخفی کاریها صورت میگیرد خصوصا اینکه محققین بازاری مانند ویکری بر روی اظهاراتشان تعصبی ندارند و حاضرند نتیجه تحقیق خود را نیز به قیمت مناسب بفروشند .

ضمن اینکه برای اثبات دروغگویی فردی همین که حرفهای قبلی خود را رد میکند کافی است.

شما چه فکری میکنید؟ ....... کمی فکر کنید ....

با اندکی تامل حالا دیگر میتوانید دریابید که شاید به این خاطر قرن بیستم را قرن ارتباطات مینامند که یک شبکه خبری پر مخاطب مانند "بی- بی- سی" میتواند با هزینه بسیار کمتری نسبت به لشکر کشی به آسیا و آفریقا موجبات استعمار یک ملت را فراهم کند و البته همواره نیاز میشود هزینه هایی هم برای مخفی نگهداشتن تحققات اینچنینی پرداخت شود.



مخلص کلام

اگر هیپنوتیزم شدن توسط یک رسانه را با هیپنوتیزم شدن توسط یک هیپنوتیزور مقایسه کنیم متوجه خواهیم شد عدم اطمینان و ترسی که اکثر افراد در قبال هیپنوتیزم شدن دارند تقریبا بی مورد است چرا که وقتی برای هیپنوتیزم شدن به سراغ یک هیپنوتیزور میروید میدانید که در اجرای این هیپنوتیزم چه چیزی قرار است به شما تلقین شود و اینکه هر هیپنوتیزور متعهدی قطعا اجازه میدهد یکی از نزدیکانتان شاهد اجرای هیپنوتیزم شما باشد تا بدون هیچ نگرانی هیپنوتیزم شوید و از کاربردهای مثبت آن بهرهمند شوید در حالی که هر روز گوش و چشم خود و فرزندانمان را به رسانه ها میسپاریم تا هر آنچه را که به نفع خودشان است به ما تلقین کنند.

بخاطر داشته باشید در قرن بیست و یکم هر فرد میتواند با صرف هزینه ای کمتر از یکصد هزارتومان یک سایت اینترنتی داشته باشد و با یکصد میلیون تومان یک شبکه تلوزیونی 24 ساعته راه بیندازد و از میل به مصرف بی مصرفترین کالاها تا اعتقاد بر پوچترین افکار و عقائد را در ذهن ما نهادینه نماید.

خلاصه بگویم

بهتر است هنگام مواجه شدن با رسانه ها بیشتر از مواجهه با هیپنوتیزور ها دقت کنیم.

نویسنده: فردین ناصری

   

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.