۱۳۹۰ فروردین ۲۲, دوشنبه

شاملو، شاعری برآمده‌ خِرد زمینی

شاملو، شاعری برآمده‌ خِرد زمینی

انگشت‌شمارند کسانی که در هر زمان می‌توان اثرهای آن‌ها و تأثیری را که بر روزگار خود و روزگاران بعد گذاشته‌اند، بررسی و تحلیل کرد و جستارهایی در تفسیر و تأویل آن‌ها نوشت. احمد شاملو یکی از این انگشت‌شماران است و ضروری است که زندگی، شعر، پژوهش، ترجمه و نهایت گفتمان‌های او را هر زمان و به هر بهانه‌ای به چالش گرفت، فرازهای تاریخی‌اش را تأویل کرد، خوانش‌های گوناگونی از آن را رشد و گسترش داد و چراغ راه آینده گردانید و فرودهای تاریخی‌اش را به تفسیر کشاند و با بزرگ‌نمایی آن‌ها از تکرارشان گریخت.

در بازخوانی شعر شاملو، خواننده نه تنها با شاعری منفعلِ خرد آسمانی همنشین نمی‌شود، که با شاعری الفت می‌گیرد برخوردار از خرد زمینی. خردی که عینیت عنصرهای آن از زندگی روزمره برآمده‌اند، قابل لمس و درک‌شدنی‌اند و می‌توان با توسل جستن به آنها چند و چون روزگار خود، شاعر و تاریخ فرهنگ خود را به چالش گرفت. پس، نوشتن از زندگی و سال‌های آفرینش شاملو، زمان و مکان نمی‌خواهد، مناسبت‌پذیری لازم ندارد. سالروز تولد یا سالروز مرگ، سالروز انتشار شعری، کتابی یا پژوهشی، ترجمه‌ای و گفتاری از او، تنها هشداری است به ما، به ما که چندان از حافظه‌ تاریخی خوبی برخوردار نیستیم. غرقاب خواستن‌ها و نتوانستن‌های خود، خواست‌های بنیادی و توانستن‌های اساسی را از دست می‌دهیم و از یاد می‌بریم که با توجه کردن به دستاوردهای زمانه‌مان، به اثرهای کسانی چون احمد شاملو، در بستری شایسته‌تر، هدفمندتر و سریع‌تر قرار می‌گیریم و با خوانش‌های توأمان‌مان درک و توانمان نیز افزون می‌شود.

شاعر آیندگان

خوانش شعرها، پژوهش‌ها و گفتارهای احمد شاملو، از آن رو ما را به گفتمان زمانه‌ خود می‌رساند که او، شاعر روزگار خود و شاعر آیندگان است. شاعر روزگار خود است نه از آن رو که در این روزگار متولد شده، شعر نوشته، مرده است و اکنون دهمین سالمرگش را پشت سر می‌گذاریم؛ از آن رو شاعر روزگار خود است که توانست آن چنان که شایسته بود شعرهایی بنویسد که بازتاب دوران پر فراز و نشیب زیست مسؤلانه‌‌اش بود. او یکی از معدود شاعران ایرانی است که چنان به شعر درآمیخت که توانست هم از غنای ادبیات گذشته‌ خود و جهان بهره‌مند شود و هم از غنای روزگار خود و هم توانست در برابر آن چه ناانسانی و دور از زندگی است، توهم‌زا و منفعل‌کننده است، اثرهایی از خود برجای بگذارد ماندگار و پویا. او شاعر آیندگان نیز هست نه از آن رو که شعرش بری از خاستگاه زمان و مکان گاه نوشتن است، بل از آن رو که عنصرهای برآمده‌ جامعه‌ خود را چنان به شعر درآمیخته، که بی‌زمان و بی‌مکان شده‌اند. شاملو با شعر و دیگر فعالیت‌های فرهنگی خود، بستری را رشد و گسترش داده است که در آن احساس و شعور انسانی، عاملی در خدمت زیست انسانی، زیستی زمینی، توهم‌گریز است و اهرمی است برای همبستگی‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی.
بسیارند شاعرانی که در شعر خود از انسان سخن گفته‌اند یا مدافع حق‌های طبیعی و اجتماعی انسان شده‌اند، اما کم هستند کسانی که توانسته باشند عنصرهای زمانه‌ خود را چنان با شعر خود عجین کنند که فراتر از جزم‌گرایی حرکت کرده باشند، منفعل اندیشه‌ای آسمانی و جزم‌گرا نگشته باشند و خود را در گذشته‌ خود تکرار نکرده باشند.
شعر نیمایوشیج، دگرگونی عظیمی است در بازسازی کاخ فرسوده‌ی نظم فارسی، هم از نظر صورت، هم از نظر مضمون و هم از نظر اندیشه.
بررسی ساختار شعر احمد شاملو نشان می‌دهد کارنامه‌ی 50 ساله‌ بلوغ شعری او، نه تنها هم‌زمان با دگرگونی‌های اجتماعی و سیاسی روزگارش تداوم یافته است که همراه است با شگردهای نوین و دست یافتن به زبان و صورت و شگرد و نهایت ساختار نوینی که در اندیشه‌ انسان‌گرایانه‌اش رشد و گسترش می‌یابد و جست و جو گر وضعیتی است بیرون از چارچوب‌های قراردادی کیش‌ها و منش‌های دینی، سیاسی و اقتصادی.

هزاران نظم و صدها شاعر

در تاریخ ادبیات فارسی، از صدها شاعر، هزاران نظم و شعر مانده است، اما در اثر چند نفرشان، متن روزگارشان بازخوانی می‌شود یا خردشان در ساختارهای نوینی تجلی می‌یابد؟ برای همانندیِ اندیشه و شگردهای زبانی احمد شاملو، همیت او در رسیدن به زبانی صیقل یافته، کارایی اندیشه‌ نضج گرفته‌ او که از روزگارش برآمده و فراتر از زمان و مکان نوشتنشان کارایی یافته است - بستر چندانی در تاریخ شعر فارسی نمی‌توان یافت. در یک بازنگری، ناگزیر از عبداله رودکی، به ابوالقاسم فردوسی می‌رسیم، از فردوسی به نظامی گنجوی، از گنجوی به محمد شمس حافظ و از حافظ به نیما یوشیج و از نیما به احمد شاملو. چرا که به رغم عظمت اثر بسیاری از شاعران، به ویژه نظم فریدالدین عطار و نظم و غزل جلال‌الدین محمد مولوی بلخی، که هر دو منفعل خرد آسمانی‌اند و بیرون از چرخه‌ روزگار خود و چه گونگی زندگی زمانه‌شان، انفعال و توهم‌گرایی را رشد و گسترش می‌دهند، در شاعران دیگر، نه تنها کنش و واکنش جامعه و شاعر وجود ندارد که دستیابی به زبان و ساختار نوین نیز ، اگر محو نباشد، آن قدر اندک است که به ارزیابی نمی‌رسد.
شعر رودکی، همراه است با ساختار نوین زمانه‌ خود و اندیشه‌ای فراتاریخی که توانسته تمامی کنش‌ها و واکنش‌های روزگارش را بازتاب بدهد. نظم فردوسی در شاه‌نامه، بستر احیا، رشد، گسترش و جستجوگر خرد زمینی – ایرانی است، روایت‌گر اسطوره‌ها، آیین‌ها، منسک‌ها، معیشت‌ها، پندار، کردار و گفتار مردمان و تاریخ ایران است، نظم نظامی در پنج گنج، روایتی است از خواست‌ها و توانستن‌های انسان آزاد و مستقل از جزم‌گرایی‌های آسمانی که خرد زمینی و چگونگی برآمدن از بسترهای تنگ و تاریک را می‌نمایاند، شعر حافظ، تجلی ساختار غزل همه‌ پیشینیانش است با اندیشه‌ای نوین و همه‌زمانی که توانسته بدون محدود شدن در بستر تاریخی خود، همه‌ی فراز و نشیب‌هایش روزگارش را منعکس کند. شعر نیمایوشیج، دگرگونی عظیمی است در بازسازی کاخ فرسوده‌ نظم فارسی، هم از نظر صورت، هم از نظر مضمون و هم از نظر اندیشه. در شعر این شاعران خردمند، خواننده می‌تواند توأمان هم بستر جامعه‌ی شاعر را لمس و احساس کند و هم شگردهای نوین دوران برآمدن شاعر را دریابد و هم اندیشه‌ی انسان‌گرایانه‌ ژرف و نامحدود شاعر را، مستقل از ایدئولوژی یا جزم‌گرایی بشناسد.

گریز از خرد آسمانی

همان گونه که می‌توان تفکر، تاریخ، مضمون، نوگرایی، خردمندی و استحکام تشکل شعرهای رودکی، فردوسی، نظامی، حافظ و نیما را توأمان و مستقل از یک دیگر بررسی کرد و از هر عنصر برآمده و شکل گرفته از ساختار آن، خوانشی درزمانی و هم‌زمانی به دست آورد، شعرهای شاملو هم این امکان را به منتقد، پژوهشگر و خواننده می‌دهد.
بازخوانی مجموعه‌های بسیار شعر احمد شاملو، نشان می‌دهد او نیز اگر در هستی‌ خود درنگ نمی‌کرد، اگر بر شکست‌ها و فرودهای تاریخی فرهنگ و ملت خود تعمق نمی‌کرد، هم چون بسیاران، در همان بستری فرو می‌غلتید که بسیاری از شاعران هم عصر او، شاعرانی که زندگی و اثرهایشان معطوف شد به حضور پر تلاششان در محفل‌ها و مجمع‌ها و نهایت دیر یا زود خود و اثرشان فراموش گشت.
دریافت ژرف و درست از شعر شاملو آن گاه ممکن‌تر می‌شود که خواننده در بازخوانی‌هایش از شعر، کل ساختار، به پیوستگی عنصرهای شعر را دریابد. متن را در متن بخواند و معنا و مفهوم واژه‌ها و جمله‌های شعر را بر اساس متن دنبال کند.
گریز احمد شاملو از خرد آسمانی، از انفعال در برابر آن چه مردم به آن خو گرفته‌اند و دانسته یا نادانسته، بنده‌ آن گشته‌اند و به عبدالله بودن خود و نه به انسان آزاد بودن خود افتخار می‌کنند، او را به آن کنشی در شعرهایش رساند که انسان‌گرایی آن را فراتر از هر عقیده و مسلک و آیین و دین و مذهب متجلی گردانید.
"شاملو که خود روزگاری در جستجوی "تک‌‌خو"ی خود بود، خيلی زود دريافت داشتن آرمانی اين چنين که بتواند نماد ايستايی داشته باشد، نمی‌تواند خواست حقيقیِ نياز انسان آزاد باشد. انديشه‌ای که بتواند نماد ايستايی از هويت خود ارائه دهد، بی‌گمان از هويت ايستايی هم برخوردار است و امکان رشد همزمانی، در زمان‌ها و مکان‌ها را ندارد..."1
بسیارند شعرهایی که در آن احمد شاملو، جهان را فراتر از سیاه و سپید بودن می‌نگرد و بر منظر خود، مسلح به احساس و شعور، انسان را در موقعیت برآمده از آن به سخره یا به ستایش فرامی‌خواند. رنج مضاعف او را به عنوان یک شاعر، یک انسان مسؤل و فرهیخته، آن گاه می‌توان به خوبی درک کرد که هم شعر او بر روند تاریخ نوشته شدن خوانده شود و هم در مقایسه با شاعران هم‌عصر خود به سنجش درآید. او برای دست یافتن به اندیشه‌ی انسانی و خرد زمینی یا تفکری "بامدادی"، تفکری که بتوان آن را در هر زمان و هر مکان نو و پویا و کارا دید، بیش از آن که بشود متصور شد شاید، به خواندن و پژوهش و چالش با زمانه‌ خود نشست. چرا که در گریز ناگزیر او به جهان پیرامونی و حادثه‌های ناانسانی زمانه‌اش، رویکردهای نه چندان شایسته از شعر او شهرت یافت. شهرتی گاه خلاف آن که او در کشف و ساختن آن رنج بسیاری را متحمل شده بود. چنان که ستایش او از عشق، عشق انسانی (معشوق) یا عشق آرمانی (سیاسی- اجتماعی)، نه از آن رو بود که انسان، زیست خود را فراموش کند، که می‌خواست با نشان دادن این خواستن، توانستن را ممکن‌تر کند، رشد و گسترش و آزادی و پرواز را به مخاطبان خود بشناساند.
در واقع، دریافت ژرف و درست از شعر شاملو آن گاه ممکن‌تر می‌شود که خواننده در بازخوانی‌هایش از شعر، کل ساختار، به پیوستگی عنصرهای شعر را دریابد. متن را در متن بخواند و معنا و مفهوم واژه‌ها و جمله‌های شعر را بر اساس متن دنبال کند. چرا که این یکی از مهم‌ترین و در واقع کلیدی‌ترین شیوه‌های خوانش و درک شعر احمد شاملو است. به بیان دیگر، "قاموس گشوده‌ی واژه‌های هر شعر شاملو، از سویی زبان امکان2 در متن‌های او را به اوج توانایی می‌رساند و از سوی دیگر چنان مضمون سایه‌ در آن‌ها رها تنیده می‌شود که اندیشه‌ بی‌سایه به سادگی شکل و تبلور می‌یابد."3


پانوشت:
۱- ایران، ایرانی و ما، منصور کوشان، نشر آرش، استکهلم، ۲۰۰۳
۲- برای تعریف و شناخت "زبان امکان"، "مضمون سایه"، "اندیشه‌ی بی‌سایه"، سه رکن ساختار هرمی شعر، رجوع کنید به کتاب "هستی‌‌شناسی شعر فارسی، جلد ۱"، منصور کوشان، انتشارات نوروز هنر، تهران، ۱۳۸۷
۳- هستی‌شناسی شعر فارسی، جلد ۱، منصور کوشان، انتشارات نوروز هنر، تهران،

منبع: بی بی سی فارسی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.