۱۳۹۰ فروردین ۲, سه‌شنبه

گفت و گو با گوگوش

گوگوش: مبتلا به دلهره‌ها و آرزوهای هموطنانم هستم

۱۳۹۰/۰۱/۰۱
محمد ضرغامی
 
گوگوش در گفتگو با رادیو فردا از فعالیت های هنریش،دعای نوروز به فارسی و امیدش به ایرانی آزاد سخن می گوید.
گوگوش
در ابتدا می گوید: دلم می خواهد به عنوان دعای نوروزی ضمن اين که صميمانه ترين تبريکاتم را به حضور همه ايرانيان سرتاسر دنيا و همينطور فارسی زبان ها تقديم می کنم، دعای نوروزی را اين بار به فارسی ادا کنم که اخيراً اين دعای نوروز را در اينترنت چند نفر از طرفداران من که برای من ايميل می دهند برايم فرستاده اند که ضمن تشکر از آنها اين دعا را می خوانم:



دشت گرداگرد مهر تابناک ايران زمين
روز نو آمد و شد شادی برون زاندر کمين

ای تو يزدان ای تو گرداننده مهر و سپهر
برترينش کن برايم اين زمان و اين زمين.


از ته دل سالی پر از آرامش و مهر و صلح برای همه مردم دنيا، به خصوص ايرانيانی که نوروز را جشن می گيرند و اين که دعا کنيم در سال جديد مملکت مان روی آزادی و عدالت را ببيند و همه زندانيانی که اين مدت درخواست و آرزوی آزادی شان را داريم امسال شاهد آزادی شان باشيم.

خيلی ممنون خانم گوگوش. دهه هشتاد برای شما چگونه گذشت؟ و چگونه می خواهيد به استقبال سال ۱۳۹۰ برويد و آغاز يک دهه ديگر.

ممنون از سؤال تان. چون من در آخر دهه هفتاد يعنی اواسط ۷۹ از ايران خارج شدم و اولين نوروزم را در دوبی در سال ۱۳۸۰ گذراندم. پای هفت سين بودم.

دهه هشتاد را از مملکتم خارج بودم. به هر حال تا به يک جايی پناه بردم که خانه دوم من بشود آن. لس آنجلس.

در اين ده سال خيلی کشورهای مختلف رفتم و به هر حال دهه هشتاد برای من دهه ای بود که توانستم بعد از بيست سال روی صحنه بروم.

فعاليتم را در اين دهه شروع کردم و ادامه دادم تا به امروز. ولی همزمان چون مدام پيگير مسائل مملکتم بودم و هستم اين است که همراه با نگرانی ها و دلهره ها و آرزوها و همه آن چيزهايی که همه هموطنانم فکر می کنم در همه جای دنيا خواهانش هستند، من هم مبتلا به آن بودم.

سال گذشته شما آلبوم «حجم سبز» را داشتيد. خيلی از شنونده های ما در ماه های گذشته سئوال می کردند که تازه از خانم گوگوش چه خبر. آلبوم جديدی در دست توليد داريد يا فعاليت جديدی؟

بله. من مدتی است که مشغول فراهم کردن ترانه های يک آلبوم هستم.

متاسفانه برای تهيه يک آلبوم طول می کشد تا يک سری کار را انتخاب کنيم، ضبط کنيم و کنار هم بچينيم شان. اين است که من دارم تلاشم را می کنم که اين اتفاق بيافتد.

البته چند کار ضبط کرده ام ولی هنوز نمی خواهم معرفی شان کنم برای اين که نمی دانم که ترتيب چيدن اينها چطور است. آيا اينها توی اين آلبوم می آيد يا اينکه...

نگه می داريد جايی تا در دفعات بعد استفاده کنيد...

بله. يا اين که شايد هم به صورت تک ترانه يا به قول معروف سينگل اينها را به بازار عرضه کنم. چون ببخشيد با اينکه صحبت جديدی نيست، اما دلم می خواهد باز هم تکرار کنم که متاسفانه کپی کردن از ترانه ها...

رعايت نکردن کپی رايت...

بله. حق ترانه سرا، آهنگساز، خواننده ضايع می شود. تمام تلاش شان هدر می رود. به آن نتيجه دلخواه که نمی رسند، نمی توانند کار خوب ارائه دهند. من هم مستثنی نيستم از اين ماجرا.
گوگوش: من تلاشم را کردم که کار خوب ارائه بدهم. حداقل کار پيش پا افتاده و مبتذل نداشته باشم. حالا فکر می کنم دليلش اين است که به خاطر کارهای درخشانی که در قبل از انقلاب حسن شماعی زاده، مرحوم واروژان، فريد زلاند، آندرانيک، چشم آذرها در اختيارم گذاشتند و در اختيار خواننده های ديگر هم گذاشتند، کارهای امروز با آنها مقايسه می شود. و چون آنها به نوستالژی ما تعلق پيدا کرده و جزء خاطرات مردم شده اند، اين است که هر کار جديدی که اجرا می شود با آنها مقايسه می شود.


ممکن است بتوانم يک ترانه دو ترانه همين طور رايگان در اختيار مردم قرار دهم. اما برای آلبوم ما متحمل يک سری وقت و مخارج می شويم. اين است که می خواهم خواهش کنم، مردم به اين صورت ما را حمايت کنند، و کپی نکنند و سعی کنند اين کارها را مال هر کس که هست اوريژينال و اصلش را تهيه کنند.

اميدوارم که همه شنونده های خوب ما اين صحبت های شما را به گوش جان بپذيرند و رعايت حقوق مولف و مصنف را بکنند که مسئله مهمی است و می تواند کمک کند به حيات هنرمندانمان. اما خانم گوگوش چقدر انتقاد پذير هستيد؟

فکر می کنم خيلی انتقاد پذير هستم. برای اين که معتقدم اگر انتقاد نباشد، کارم تصحيح نمی شود. کارم بهتر نمی شود. من خوشحال می شوم هر آن کس که برای من مطلبی می نويسد و نقدی می کند انتقادی می کند و ايرادی به کار من هست را، گوشزد کند. اگر غرض و مرضی در آن نباشد با کمال ميل و طيب خاطر می پذيرم.

حالا حتماً خودتان شنيديد بعضی از اين انتقاداتی که افراد می کنند کسانی که شما را سالهاست که دنبال می کنند و دوستتان دارند. خوب شما يک خواننده ای هستيد که در اين هيچ شکی باقی نمی ماند که هم پر طرفداريد و هم محبوب. چون خيلی سخت است که يک هنرمند هر دو جنبه را داشته باشد. شما هر دو تا را داريد. اما وقتی که از ايران آمديد بيرون، خيلی ها اعتقاد داشتند مجموعه ترانه هايی که گوگوش بعد از انقلاب ارائه کرده از نظر کمی و کيفی سطحش به سطح کارهای گذشته نمی رسد. خودتان اين را چگونه بررسی می کنيد؟ آيا فکر می کنيد شما زير سقفی که به هر حال سقف مستحکمی که گوگوش ساخته بود قبل از انقلاب، آنجا هنوز متوقف شديد يا رفتيد بالا و يا اين که وضعيت به چه صورتی است؟

نمی خواهم فکر کنم و معتقد نيستم که رفتم بالا. من تلاشم را کردم که کار خوب ارائه بدهم. حداقل کار پيش پا افتاده و مبتذل نداشته باشم. حالا فکر می کنم دليلش اين است که به خاطر کارهای درخشانی که در قبل از انقلاب حسن شماعی زاده، مرحوم واروژان، فريد زلاند، آندرانيک، چشم آذرها در اختيارم گذاشتند و در اختيار خواننده های ديگر هم گذاشتند، کارهای امروز با آنها مقايسه می شود. و چون آنها به نوستالژی ما تعلق پيدا کرده و جزء خاطرات مردم شده اند، اين است که هر کار جديدی که اجرا می شود با آنها مقايسه می شود.

فکر می کنم اگر من ۲۱ سال فعاليتم را ادامه داده بودم در خارج از ايران شايد که کمتر اين مقايسه پيش می آمد. اما به هر حال بايد منتظر شويم که اين کارها هم به خاطراتمان بپيوندند تا قضاوت شوند. امروز شايد چون مقايسه می شود با کارهای آن زمان، کمی انتقاد می کنند.

البته من فکر می کنم اگر آن «آلبوم زرتشت» را وقتی از ايران آمدم بيرون به بازار عرضه کردم، به آن اشاره شود، آن کار به هر حال يک فضايی داشت که فضای بسته ای بود. فضای ۲۱ سال ماندن در...

سکوت بود...

بله. ماندن در يک محيط مسقف بود. سقف داشت صدای من و محيط من. اين بود که می توانم آن را بپذيرم. ولی بعدها تلاش کردم که حداقل کارهای قابل قبولی ارائه دهم. فکر نمی کنم بشود «کيو کيو بنگ بنگ» را نديده گرفت. يا به هر حال کارهايی داشتم مثل «عشق يعنی همه چيز»، «نجاتم بده»...

در آلبوم «مانيفست»...

بله. در آلبوم آخرين خبر کارهای خوبی داشتم. در مانيفست همينطور...

در «حجم سبز» همينطور...

و همين آلبوم اخير حجم سبز، فکر می کنم کارهای قابل قبول تری داشتم. اما نمی خواهم از خودم دفاع کنم. فکر می کنم يک کم غيرمنصفانه باشد اگر بخواهيم همه اين کارها را به يک چوب برانيم و به اصطلاح مورد انتقاد قرار دهيم.

ولی به هر حال شما در آلبوم های قبلی... به ويژه اشاره کرديد به مثلاً ترانه خيلی خوب «کيو کيو بنگ بنگ»، بعد «مانيفست» و آلبوم آخرين. شما در آنجا با يک تيم ديگر کار می کرديد و بعد به نظر من هم نتيجه کار موفق بود اما يک دفعه همکاری را ادامه نداديد و تيم و گروه را عوض کرديد. اين نتيجه تصميم گيری خودتان بود يا شرايطی پيش آمد که فکر کرديد ديگر نمی شود آن همکاری را ادامه داد؟

نه ببينيد، به هر حال در هر دوره ای با يک تيم کار کرديم. من در قديم هم يک دوره ای با واروژان و ايرج جنتی عطايی کار کردم. يک دوره ای با حسن شماعی زاده و اردلان سرفراز کار کردم. يک دوره با فريد زلاند و اردلان سرفراز کار کردم.

يک دوره با زويا و واروژ کار کردم. يا همينطور با شهيار قنبری و پرویز اتابکی، پرويز مقصدی، بابک افشار... هرکدام اينها به هر حال يک دوره ای هم برای خودشان يک سبکی اند... نه سبک. ببخشيد شايد يک اسم ديگر داشته باشد الان حضور ذهن ندارم. اما يک فرمی اند برای خودشان.

هر کدام از اين تيم ها هم تلاش خودشان را کردند که بهترين کار خودشان را در اختيار من بگذارند.

شما زندگی خاصی داريد که حتماً همه دوست دارند بشنوند ولی اينجا مجالش نيست که در مورد آن صحبت کنيم. ولی فکر می کنم که خيلی ها دوست داشته باشند که درباره اين زندگی پرتلاطم هنری را که هم در سينما ريشه دارد و هم در موسيقی، بدانند. هيچ وقت فکر کرديد که به يک اتوبيوگرافی يا خودنگاری دست بزنيد و زندگی خود را بنويسيد؟

سالهاست که به آن فکر می کنم و منتظر فرصتی ام که فراغت پيدا کنم و بنشينم و کتاب زندگی ام را بنويسم.

در مورد کنسرت تان هم برای ما بگوييد.

من روز چهارم فروردين در ترکيه کنسرت دارم. در همان سالنی که پارسال برنامه گذاشتم، کنسرت داشتم، اين بار با ارکستری که رهبری اش با بابک امينی است برنامه اجرا می کنم.

تعدادی از کارهای «حجم سبز» را اجرا می کنم. بالطبع کارهای قديمی ام هم حتماً اجرا می شود برای اين که خواهان زياد دارد. در ضمن در هفتم فروردين در مالزی هستم. در کوالالامپور. ۹ آوريل که بيستم فروردين فکر می کنم باشد، در نوکيا تئآتر لس آنجلس کنسرت دارم.

اشاره ای هم به آلبوم جديدتان کرديد. اگر امکان دارد بگوييد که در اين آلبوم با چه کسانی کار کرديد و احتمالاً نامشان را در آلبوم خواهيم ديد؟

چند کار از رها اعتمادی و بابک سعيدی ضبط کرده ام که هنوز تصميم نگرفتيم که کدامش را در اين آلبوم بگذاريم. کارهای ديگر هم از قبل در آرشيوم بود و به هر حال با يکی دو نفر دارم کار می کنم. با بابک امينی قرار است يک کار مشترک داشته باشيم...

از قديمی ها چطور؟

از قديمی ها هنوز نمی توانم با قاطعيت بگويم کدام ولی اميدوارم که بتوانم از قديمی ها هم در آلبوم جديدم ترانه ای داشته باشم.

اتفاقاً در ديباچه «حجم سبز» هست که شما تلاش کرده بوديد آقای شماعی زاده و اردلان سرفراز را يک بار ديگر کنار هم داشته باشيد و يک کاری در آن آلبوم بگذاريد. ولی مثل اين که هنوز نتيجه نداده.

متاسفانه تلاش من به جايی نرسيد. تا به حال به جايی نرسيده. اميدوارم که بتوانيم اين همکاری مجدد را با هم داشته باشيم. ولی کماکان من اردلان سرفراز را در صدر کارهايم خواهم داشت. از ياران قديمی. و اميدوارم بتوانم کارهای زيبايی باز هم از او اجرا کنم.

پس اين طور نشان می دهد که اردلان سرفراز ترانه سرای محبوب شماست؟

بله. بله.

در آهنگسازان چه کسی اين محبوبيت را در قلب شما دارد؟

آهنگسازها... هنوز حسن شماعی زاده، هنوز فريد زلاند، هنوز چشم آذر، آندرانيک...

کدام؟ ناصر چشم آذر يا منوچهر؟

هر دويشان. ناصر بيشتر حس مشترک با من دارد. ولی متاسفانه به او دسترسی ندارم. منظورم اين است که چون در ايران زندگی می کند و اين سالها مشغول موسيقی فيلم است. اين است که منوچهر چشم آذر در تنظيم ها بسيار درخشان است که اميدوارم بتوانم با او کار جديدی داشته باشم.

خانم گوگوش، خيلی ممنون. من دلم می خواهد يکی از آهنگ هايتان که برای خودتان محبوب است به ما بگوييد و ما پخش کنيم برای شنونده هايمان در سرتاسر جهان و البته برای طرفدارهای شما به خصوص.

من می خواهم ازتان خواهش کنم اين سؤال را از طرفداران بکنيد که هر آنچه که آنها دوست دارند برايشان پخش کنيد.

اين خيلی خوب است. ولی می دانيد چقدر زيادند! ما ديگر نمی توانيم بايد يک غربالی هم بکنيم. شما کار ما را ساده کنيد.

من خوشحال می شوم که هر روز يکی از کارهايم را پخش کنيد.

قطعاً. کارهای شما که هر روز دارد از راديوی ما پخش می شود. ولی اين که خودتان يک کاری را بگوييد يک لطف ديگری دارد.

می شنوم آقای ضرغامی. اگر اغراق نکنم ۲۴ ساعت روز و شبم اگر در منزل باشم، راديو فردا گوش می دهم.

خيلی لطف داريد. اين واقعاً يک لطف بزرگ است برای من و همکارانم که اينجا کار می کنيم. من می خواستم که خود خانم گوگوش يک ترانه اش را انتخاب کند. سخت است می دانم. شما آنقدر کارهای قشنگ داريد. مثلاً من خودم شخصاً آهنگ ناصر چشم آذر را خيلی دوست دارم. هجرت...

پس همان هجرت...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.